کنایه از خویشتن را هیچ و ناچیز پنداشتن: در بهاران کی شودسرسبز سنگ خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ. مولوی. ای برادر چو عاقبت خاک است خاک شو پیش از آنکه خاک شوی. سعدی. ازین خاکدان بنده ای پاک شد که در پای کمتر کسی خاک شد. سعدی. ، مدفون شدن، نابود شدن: ای بسا آرزو که خاک شده. (سعدی) ، مبدل بخاک گردیدن: که گر خاک شد سعدی او را چه غم که در زندگی خاک بوده است هم. (بوستان). ما خاک شویم و هم نگردد خاک درت از جبین ما پاک. سعدی (ترجیعات). سعدی اگر خاک شود همچنان ناله و زاریدنش آید بگوش. سعدی. ، در اصطلاح کشتی گیران به جای سر پا کشتی گرفتن. بزمین افتادن ولی بکشتی ادامه دادن
کنایه از خویشتن را هیچ و ناچیز پنداشتن: در بهاران کی شودسرسبز سنگ خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ. مولوی. ای برادر چو عاقبت خاک است خاک شو پیش از آنکه خاک شوی. سعدی. ازین خاکدان بنده ای پاک شد که در پای کمتر کسی خاک شد. سعدی. ، مدفون شدن، نابود شدن: ای بسا آرزو که خاک شده. (سعدی) ، مبدل بخاک گردیدن: که گر خاک شد سعدی او را چه غم که در زندگی خاک بوده است هم. (بوستان). ما خاک شویم و هم نگردد خاک درت از جبین ما پاک. سعدی (ترجیعات). سعدی اگر خاک شود همچنان ناله و زاریدنش آید بگوش. سعدی. ، در اصطلاح کشتی گیران به جای سر پا کشتی گرفتن. بزمین افتادن ولی بکشتی ادامه دادن
اغفال شدن. فریب خوردن. چون: ’خام فلانی شدم’ و ’در این مطلب خام شدم’. مطاوعۀ خام کردن، خام شدن معده. وخم گشتن آن. وخامت پیدا کردن آن. وخیم گردیدن آن، خام شدن کار، وخیم شدن آن. رو به وخامت نهادن آن: در طلبت کار من خام شد از دست هجر چون سگ پاسوخته دربدرم لاجرم. خاقانی. و گر دیگ معده نجوشد طعام تن نازنین را شود کار خام. سعدی (بوستان)
اغفال شدن. فریب خوردن. چون: ’خام فلانی شدم’ و ’در این مطلب خام شدم’. مطاوعۀ خام کردن، خام شدن معده. وخم گشتن آن. وخامت پیدا کردن آن. وخیم گردیدن آن، خام شدن کار، وخیم شدن آن. رو به وخامت نهادن آن: در طلبت کار من خام شد از دست هجر چون سگ پاسوخته دربدرم لاجرم. خاقانی. و گر دیگ معده نجوشد طعام تن نازنین را شود کار خام. سعدی (بوستان)